مرا به حضور پادشاه این شهر بار دادهاند. من به نزدش شِکوه آوردهام. از دلم. از دلی که باز هم حسینی نشد و مرا از زیارت اربعین... .
به نزد پادشاه این شهر غبطه و شِکوه آوردهام و نه طلبِ داد که طلب رأفت دارم.
پادشاه این شهر در عالم، شُهره به رأفت است؛ آری، من نزدیک ضریح امام ثامنم!
من ملائکه را در اینجا نمی بینم؛ اما خبر موثق دارم که حضور دارند!
هیاهوی ملکوتی، اینجا کم نیست!
هرکس بخواهد، میتواند اینجا با عالم بالا سَروسرّی یابد!
با کَرَم این پادشاه میتوان همینجا کربلایی شد.