روز بیگنجشک
طفلک گنجشکا، گمونم خارج شهر کار میکنن. صبح زود که میخوان برن سر کار، غوغاییِ رو درخت سر کوچهمون. سروصداشون کوچه رو برمیداره. شبم که خسته و کوفته برمیگردن، باز درخت سر کوچهمون پُر میشه از جیکجیکشون. نمیدونم شاید سر دستمزد با سرکارگرشون بحث میکنن. شایدم از بیدونهای و جیب خالی و نرخ تورم و این چیزا میگن. شایدم فصل انتخاباته و بحثای سیاسی میکنن. خلاصه هرچی هست، هیچکدومشون حرف اون یکی رو نمیفهمه، بس که با هم حرف میزنن و تو حرف هم میپرن.
وسط روز اما هیچ خبری از این سروصداها نیست، انگار که اصلاً گنجشگی خلق نشده تو این عالم! شاید چند تا موساکوتقیِ[1] تنبل و بیعار رو تو خیابونا و رو درختا ببینی؛ اما خبری از گنجشکا نیست، همه سر کارن. اونا مجبورن هر روز، اینهمه راهو برن و برگردن برا یه لقمه نون حلال. کسی هم که برای یه لقمه نون حلال زحمت میکشه، مثل مجاهدِ راهِ خداست.[2]
۳شهریور۱۳۹۵
[1]. نوعی پرنده است یککم کوچکتر از کبوتر که صدایش شبیه آوای «موسا کو تقی» است. به «یاکریم» هم مشهوره.
[2]. زبان: محاوره؛ هدف: پرورش یه جملۀ خلاقانهای که به ذهنم رسید. پروبال دادن به «انگار گنجشکها بیرون شهر کار میکنن.» اشاره به کمشدن گنجشکها در شهر.