وقایع نورالهداییه ۷؛ کودک و کتاب
چهارشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۴۷ ق.ظ
بهجای نیمکت، نشسته بود روی میز. یکی از مجلههای کودک را گرفته بود دستش. پاهای بهزمیننرسیدهاش را تکان میداد و بلندبلند پینما (کمیک) میخواند. یکی که تمام شد، رفت سراغ مجله بعدی، گشت تا صفحۀ پینما را پیدا کرد و دوباره بلندبلند خواند. شاید اگر خودم کتاب میخواندم، اینقدر به دلم نمینشست که کتابخواندن او.
مادرش که آمد توی دفتر برای ثبتنام، پرسیدم: «با نورالهدی آشنا هستید؟»
گفت: «نه، پسرم مرا آورده است اینجا... .»
خاطرهشان ماند و خودشان رفتند. قرار شد اینترنتی ثبتنام کنند.
- ۹۶/۰۵/۱۸