چند‌خط خط‌خطی

آغاز یک تمرین برای نوشتن فرازهای فروزان فرداهای نه‌چندان دور

چند‌خط خط‌خطی

آغاز یک تمرین برای نوشتن فرازهای فروزان فرداهای نه‌چندان دور

مشخصات بلاگ
دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

وقایع نورالهداییه ۸؛ زهرمار حاج‌آقا

چهارشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۴۹ ق.ظ


شلوغ‌بازار دهۀ کرامت بود. توی دفتر نورالهدی جای سوزن‌انداختن نبود. اتاق پر و خالی می‌شد. همه مشغول پاسخ‌گویی بودیم. قرار بود متنی رو آماده کنم و پرینت بگیرم. شلوغی دفتر تمرکزم رو کم کرده بود و کارم رو کُند. هر دقیقه مجبور می‌شدم کارم رو کنار بذارم و به سؤال یکی از مخاطبا جواب بدم. توی همین هاگیرواگیر بود که حاج‌آقایی عمامه‌به‌سر رو جلوی درِ دفتر دیدم. از رنگ عمامه‌ش پیدا بود که سیده. هنوز نیومده بود تو که مثل یک خطیب ماهر شروع کرد به حمد و ثنای خدا، بعد هم با تشکر از نیروهای نورالهدی و اینکه کارشون بسیار ارزشمنده حرفش رو ادامه داد.

اون‌قدر عالی و محکم حرف می‌زد که من ناخواسته کارم رو رها کردم، از روی صندلی بلند شدم و پشت میز ایستادم. برام سؤال شده بود که ایشون کیه؟ رئیس جاییه؟‌ برای گفتن خداقوت اومده؟ ناظر کیفیه؟...

آخر صحبتش هم برای همه‌مون دعا کرد. با اون شروع فوق‌العاده و این دعای پایانی، دیگه منتظر بودم که بیاد خودش رو معرفی کنه و بگه مثلاً «من از طرف دفتر تولیت اومدم» یا «من معاون تبلیغات حرم حضرت معصومه‌ام» یا... . توی همین فکرها بودم که صدای حاج‌آقا به گوشم خورد:

- برای ثبت‌نام آقازاده خدمت رسیدم.

یعنی تمام دلم پر شد از این کلام که «زهرمار حاج‌آقا!»

همکارا کارای ثبت‌نام آقازاده رو انجام دادن.

۴مرداد۹۶

  • قلم دوم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی