وقایع نورالهداییه۲؛ شکلات اضافه
چهارشنبه، سوم خرداد، بعد از نماز ظهر بود.
داشتم فرم یکی از مراجعان را چک میکردم که دوباره دم درِ اتاق دیدمشان؛ دو تا پسربچه که سوم و چهارم ابتدایی بودند. تنها آمده بودند حرم. خانهشان همین بغل بود: خیابان طبرسی ۲.
دفعۀ قبل، اتاق خالی بود که آمدند تو و رفتند سراغ فرمها و یکی را برداشتند و گفتند میخواهند ثبتنام کنند. بهتجربه میدانستم که امکان ثبتنام اینترنتی ندارند و بیشتر از آن، میدانستم که اطلاعات کامل هم همراهشان نیست. گفتم: «باید فتوی شناسنامه بهعلاوۀ آدرس کاملتونو بیارین تا بتونین ثبتنام کنین.» و ادامه دادم: «اون فرمم بذارین سر جاش. بدون اجازه نباید بردارین!»
بچهها باید این چیزها را یاد بگیرند تا وقتی بزرگ شدند، یکراست نیایند و بروند سر قفسۀ هدایا و فکر کنند سلف سرویس است و ما هم مترسکیم آنجا! ریشۀ این رفتارها در کودکی است. البته همیشه حواسم به لحن کلامم هست و به حفظ احترام و آبروی طرف مقابل. همیشه سعی میکنم حتی اگر خطایی کرده، جلوی دیگران شرمندهاش نکنم.
دستدست کردند، من هم فقط صبر کردم. بالاخره فرم را گذاشتند سر جایش. شکلات مهمانشان کردیم و رفتند.
اینبار جلوی درِ اتاق ایستاده بودند.هر کدامشان کلمهای میگفت و باقی حرفش را میخورد. سرم گرم چککردن فرم بود، نگاهشان نمیکردم؛ اما فهمیدم که میخواهند چیزی بگویند. انگار خجالت میکشیدند. شنیدم که یواشکی با هم هماهنگ کردند: « یک دو سه» و یکصدا و بلند ادامه دادند: «ببخشین خانم!»
- بله!
یکیشان ادامه داد: «میشه یه شکلات دیگه بدین؟»
خندهام را خوردم و گفتم: «نه، شما یه بار شکلات گرفتین.»
به نظرم بچهها این را هم باید یاد بگیرند.
۵خرداد۱۳۹۶
- ۹۶/۰۳/۰۹