تحویل سال در هوای شهدا
یکشنبه 1فروردین1394، مشهد
ساعت 8 صبح، سال 1395 تحویل شد. من در خانه هستم و دوستانم در یادمان خیّن. کاش آنجا بودم! این چند روز مدام این آرزو و یاد خرمشهر و دوستام را تکرار کردهام. حسرت باشهدابودن موقع تحویل سال، سرتاپایم را پر کرده است. اینجا فضایی برای گریستن نیست. هوای چشمانت که بارانی میشود، باید برای همه توضیح بدهی که چرا؛ ولی آنجا میتوانی ناله بزنی و پرده از راز دلت برداری. آنجا تویی و شهدا؛ دوستش دارم.
دلم بیتابی میکند و بهانه میگیرد. سعی میکنم به روی خودم نیاورم. میترسم به دلم میدان دهم، مبادا قید کار و مسئولیت و تکلیف را بزند و بهسمت خرمشهر پر بکشد.
عصر دیروز، روبهروی گنبد آقا علیبنموسیالرضا(علیهماالسلام) یا مقلب القلوب... را بهنیت خودم و دوستانم خواندم. بسیار محتاج حول حالنایَم. از بچهها خواستهام لحظۀ تحویل سال،کنار شهدا، یادم کنند. شاید حالم متحول شود!
یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر الیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
1فروردین1395