چند‌خط خط‌خطی

آغاز یک تمرین برای نوشتن فرازهای فروزان فرداهای نه‌چندان دور

چند‌خط خط‌خطی

آغاز یک تمرین برای نوشتن فرازهای فروزان فرداهای نه‌چندان دور

مشخصات بلاگ
دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

وقایع نورالهداییه۱۰؛ به گرگان می‌رم دوم

دوشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۵۵ ب.ظ


آن روز، غرفه نورالهدی در پایگاه آداب زیارت، پررفت‌وآمد بود و پربرکت. بچه‌ها برگه امتیازبه‌دست از غرفه مهدویت می‌آمدند نورالهدی تا در مسابقه کتابخوانی شرکت کنند، امتیاز بگیرند و بروند غرفه خوش‌نویسی. بین آن شلوغی، پسرکوچکی مدام یک جمله را تکرار می‌کرد: «به گرگان (قرآن) می‌رم دوم

ادعایش با مدل حرف‌زدن و قدوقواره‌اش نمی‌خواند.

- با کی اومدی شما؟ بگو مامانت بیاد.

- خانم به گرگان می‌رم کلاس دوم، به گرگان.

رفت و آمد، نه با مادرش، با مسئول غرفه شهدا:

- خاله، این آقا کوچولو می‌گه به من مسابقه نمی‌دن. اومده گفته تو بیا بگو تا بهم مسابقه بِدن.

- به گرگان می‌رم دوم.

خانم اسحاق‌نیا با همان مهربانی همیشگی‌اش گفت:

- پسرم، شما نمی‌تونی بخونی و بنویسی. این مسابقه به درد شما نمی‌خوره.

- به گرگان می‌رم دوم.

- اسمت چیه؟

- سیدعلیرضا طباطبایی.

- بلدی اسم خودتو بنویسی؟

- آره.

خودکار و کاغذ به او دادیم:

- بیا بنویس.

نتوانست اسمش را بنویسد؛ اما دست از سر گرگان برنمی‌داشت و از سر ما:

خواستیم بسته زائر کوچولو را به او هدیه بدهیم. قبول نکرد:

- از اون برگه‌ها می‌خوام که بنویسم، با اون برگه‌های دیگه.

برگه سؤالات مسابقه را می‌گفت و برگه امتیاز پایگاه را. جالب بود: بچه‌ای جایزه نمی‌خواست؛ می‌خواست مثل دیگران در مسابقه شرکت کند.

برگه سؤال را دادیم تا پر کند. در این فاصله رفتم برایش برگه امتیاز گرفتم.

و دست آخر یک خاطره شیرین با عکس یادگاری از سیدعلیرضا و «به گرگان»گفتنش برای نورالهدی ماند.

۸شهریور۹۶

  • قلم دوم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی