چند‌خط خط‌خطی

آغاز یک تمرین برای نوشتن فرازهای فروزان فرداهای نه‌چندان دور

چند‌خط خط‌خطی

آغاز یک تمرین برای نوشتن فرازهای فروزان فرداهای نه‌چندان دور

مشخصات بلاگ
دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
محبوب ترین مطالب
نویسندگان

دکتر کارتی

جمعه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۴۱ ق.ظ

سلام

چندوقت پیش، متوجه شدم فاصله دور رو خوب نمی‌بینم. می‌دیدم؛ اما موقع دیدن، چشمم اذیت می‌شد. رفتم بینایی‌سنجی، بهم عینک داد. عینک‌زدن هم به چشم من کمکی نکرد؛ هنوز وضع، مثل سابق بود. به این فکر افتادم برم پیش متخصص چشم، شاید مشکل از جای دیگه است.

رفتم نوبت بگیرم برای متخصص، گفتن باید ساعت شش و نیم صبح اینجا باشی! شش و نیم صبح اونجا بودن؛ یعنی پنج و نیم صبح از خونه راه‌افتادن؛ یعنی پنج صبح از خواب بیدارشدن.

چاره‌ای نبود. ساعت پنج صبح اونقد این عقل بیچاره، قربون‌صدقه دلم رفت و دلیل و استدلال آورد تا تونست راضیش کنه از پتو جدا شه.

رسیدم اونجا تازه فهمیدم عقل و دل آدمای زیادی صبح باهم درگیر بوده!

بالاخره موفق شدم نوبت سی‌وپنجمِ متخصص چشم رو به چنگ بیارم. حالا فکر می‌کنین دکتر ساعت چند می‌یومد؟ 9صبح1

دکترجان آمد. هنوز نرفته بودم تو اتاقش که پرسید چی شده عزیزم؟ هنوز توضیح نداده بودم چی شده که گفت سر تو بذار رو دستگاه. هنوز سَرَمو از رو دستگاه برنداشته بودم که یه قطره برام نوشت. بعدم گفت: «عزیزم چشمات خشکی کرده، این قطره رو استفاده کن. اگرم خواستی معاینه دقیق‌تر بشی و بفهمی مشکلت چیه، عصر بیا مطبم.» کارت مطبشم بهم داد. رفتن به اتاق دکتر و برگشتن از اون [منهای زمان بازکردن و بستنِ در] همش شد یک دقیقه.

از ساعت شیش و نیم صبح اونجا بودم و حالا فقط یه کارت داشتم که آدرس مطب دکترجان روش بود و یه قطره که باید از داروخونه می‌گرفتم؛ احساس می‌کردم دنیا مالِ منه.

موقع برگشتن رفتم یه نامه نوشتم برای مدیرعامل اونجا، یه تیکه چسبَم از اتاق تزریقات گرفتم و کارت دکتر جان رو چسبوندم به نامه و انداختمش تو صندوق انتقاد و پیشنهاد. تو نامه نوشتم لطفا به جای آقای دکتر، یه مشت کارت بذارین تو پذیرش. هم وقت مردم تلف نمی‌شه، هم از اول، آخر کارو می‌دونن.

پول-پزشک



16مرداد1394

----------------------------------------------------------------

1. یه‌موقع فکر نکینن من دو ساعت و نیم داشتم در و دیوار رو نگاه می‌کردم. فرصت خوبی بود برای کتاب خوندن با فراکتاب.

راستی شاید بهتر بود اسم مطلب رو می‌ذاشتم «پزشک کارتی». این روزا اونقد دکتر زیاد شده که بعضی وقتا فکر می‌کنم نکنه منم دکترم!

  • قلم دوم

دکتر

کارتی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی